۵۵۰ مطلب در تیر ۱۳۹۸ ثبت شده است

در عملیات والفجر۲ نیرو‌های ایران به چه موفقیت‌هایی رسیدند؟

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، عملیات «والفجر۲» از سلسله عملیات‌های «والفجر»، بیست و نهم تیرماه ۱۳۶۲ در منطقه مرزی پیرانشهر و بلندی‌های «حاج‌عمران» در شمال غربی ایران، توسط یگان‌های سپاه پاسداران و ارتش جمهوری اسلامی ایران اجرا شد. در این عملیات حجت‌الاسلام «مصطفی ردانی‌پور» به شهادت رسید.

در عملیات والفجر۲ نیرو‌های ایران به چه موفقیت‌هایی رسیدند؟

حمله برای اجرای عملیات «والفجر۲» در ساعت ۲۴ با رمز «یاالله یاالله یاالله» آغاز شد. هدف نیروهای خودی، تجزیه و انهدام نیروی دشمن و فتح چندین ارتفاع مهم منطقه به منظور خارج ساختن شهرهای مرزی از آتش سنگین توپخانه و دید دشمن بود.

به این ترتیب «پادگان حاج عمران» آزاد و نیروهای ایرانی بر شهر «چومان مصطفی» عراق مسلط شدند. در این عملیات همچنین تردد افراد ضدانقلاب و نفوذ آن‌ها از سوی خاک عراق به ایران محدودتر و زمینه برای اجرای عملیات نفوذی به قلب دشمن فراهم شد. بویژه آنکه شهر‌های «اربیل» و «کرکوک» عراق و تأسیسات نفتی شهر کرکوک به محل استقرار نیروهای خودی نزدیک بود. در این عملیات‌۱۶ گردان از سپاه پاسداران و شش گردان پیاده و یک گردان مکانیزه از ارتش شرکت داشتند و هوانیروز کار پشتیبانی را انجام می‌داد.

طی این عملیات و در همان ساعات نخستین، ضمن آزادسازی چندین روستای منطقه، گمرک پیرانشهربه دست نیروهای ایرانی افتاد و تا پایان دو هفته نبرد و درگیری چندین تنگه مهم و ارتفاعات معروف منطقه و مجموع‌۲۰۰ کیلومتر مربع از خاک ایران و عراق آزاد شد.

همچنین پنج فروند هواپیمای روسی عراق،۱۰ فروند چرخبال،۴۰ دستگاه‌تانک و نفربر زرهی،۴۵ دستگاه خودروی مهمات و خودروهای دیگر و چندین قبضه سلاح سنگین و نیمه‌سنگین از ارتش عراق منهدم و شماری از یگان‌های کماندویی، مکانیزه و پیاده آن‌ها متلاشی و بیش از۴۲۰۰ تن از نیروهای بعثی عراقی کشته، زخمی یا اسیر شدند.

در میان غنایم به دست آمده از ماشین جنگی صدام،۲۰ دستگاه تانک و نفربر،۱۲ قبضه انواع توپ،۵۰ دستگاه خودروی نظامی، چندین دستگاه خودروی مهندسی، صد‌ها قبضه سلاح سبک و نیمه سنگین و تیربار و خمپاره انداز به چشم می‌خورد.

از جمله اتفاقات مهم در این عملیات می‌توان به شهادت حجت‌الاسلام «مصطفی ردانی‌پور» فرمانده «لشکر۱۴ امام حسین (۷)» در حین عملیات و شهادت «ذبیح‌الله عاصی‌زاده «فرمانده «تیپ‌۱۸ الغدیر» اشاره کرد.

در این عملیات که ۱۴ روز به طول کشید ۴۲۰۰ نفر از نیرو‌های دشمن کشته، زخمی و اسیرشدند.

منبع: ایسنا

انتهای پیام/

سالروز آغاز عملیات «والفجر۲»

منبع : باشگاه خبرنگاران جوان | " جذاب ترین " نقشی در تولید محتوای این مطلب ندارد، مطلب منتشر شده با ذکر منبع می باشد.
۳۱ تیر ۹۸ ، ۰۷:۳۱
مدیر سایت

H_۳ عملیاتی که اجلاس سران غیرمتعهد‌ها را لغو کرد

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، صدام در مصاحبه با روزنامه «الدوره» عراق گفته بود که این جنگ به خاطر فتح و تصرف چند صد کیلومتر اراضی خاک ایران نیست و همه‏ چیز محدود به اهداف نظامی نمی‌شود. بلکه این جنگ به خاطر سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی ایران است. در این شرایط به طور مسلم یکی از ابزار‌های موجود، استفاده از فشار‌های سیاسی و افزایش تحرکات سیاسی با هدف جلب حمایت کشور‌ها برای کمک نظامی و سیاسی و تضعیف دشمن بود. به عبارت دیگر، برخورداری هر یک از کشور‌های ایران و عراق از یک نظام سیاسی برتر در منطقه مقدمات پیروزی را فراهم می‌کرد.

H_۳ عملیاتی که اجلاس سران غیرمتعهد‌ها را لغو کرد

قبل از آزادسازی خرمشهر، عراق در چنین جایگاهی قرار داشت و یک سر و گردن از ما بالاتر بود و می‌توانست با فشار‌های سیاسی، خود را به ما تحمیل کند، ولی با آزادسازی خرمشهر قضیه برعکس شد و نظام بین‏‌الملل شاهد شکست نظامی – سیاسی عراق در این منطقه استراتژیک شد و این در حالی بود که عراق برگ برنده خود را برای اعمال نظرات نامشروع در منطقه از دست داد.

در شرایطی که خرمشهر آزاد شده بود کشور‌های عرب منطقه که روی صدام و ارتش آن تکیه داشتند دچار وحشت شدند. آمریکا و برخی کشور‌های عرب توصیه کردند که در این فضا و شرایط حاکم، هرچه سریع‏تر باید آتش‏‌بس برقرار شود.

در تشریح علل تصمیم برگزاری کنفرانس غیرمتعهد‌ها در بغداد می‌توان گفت که رژیم صدام که در آن شرایط از لحاظ سیاسی بسیار ضعیف شده بود، بهترین راه خروج از این بحران را برگزاری اجلاس سران کشور‌های غیرمتعهد در بغداد دانست، زیرا از این طریق موفق می‌شد با صدور بیانیه و حربه‏‌های دیگر همه چیز را به نفع خود و به ضرر نظام جمهوری اسلامی ایران به پایان برساند.

از سوی دیگر، عراق بار‌ها اعلام کرده بود که بغداد کاملاً امن است و حتی پرنده‌ای جرأت ندارد در آسمان بغداد پرواز کند. در این زمان بود که ایجاد ناامنی در استان بغداد در دستور کار نظامی – سیاسی جمهوری اسلامی قرار گرفت تا ضمن هدف قرار دادن تأسیسات پالایشگاهی «الدوره» در جنوب شرقی شهر بغداد از برگزاری نشست سران غیرمتعهد‌ها جلوگیری شود.

خلبان عباس دوران که بود؟

عباس دوران در سال ۱۳۲۹ در شهر شیراز دیده متولد شد. وی پس از اخذ دیپلم در سال ۱۳۵۱ وارد دانشکده خلبانی نیروی هوایی ارتش شد و پس از طی دوره مقدماتی در ایران برای ادامه تحصیل و طی دوره تکمیلی به آمریکا اعزام شد و پس از اخذ نشان و گواهینامه خلبانی به ایران بازگشت.

وقتی جنگ تحمیلی در روز ۳۱ شهریورماه ۱۳۵۹ آغاز شد در پست افسر خلبان شکاری و معاونت عملیاتی فرماندهی پایگاه سوم شکاری (شهید نوژه) انجام وظیفه می‌کرد. او در طول جنگ بیش از ۱۲۰ پرواز جنگی داشت.

بار‌ها می‌گفت اگر هواپیما بال نداشته باشد خودم بال درآورده و بر سر دشمن فرود می‌آیم و هرگز تن به اسارت نخواهم داد.

عباس دوران هفتم آذرماه سال ۱۳۵۹ در یک عملیات متحورانه دو ناوچه نیروی دریایی عراق را در حوالی اسکله «الامیه» و «البکر» غرق کرد، چنانچه می‌گفتند و به اثبات هم رسید نیروی دریایی عراق را سرهنگ خلبان عباس دوران و سرهنگ خلبان خلعتبری به نابودی کشاندند. زمانی که اسرائیل به لبنان حمله کرد وی اولین خلبانی بود که آمادگی خود را جهت نبرد با صهیونیست‏ها اعلام کرد.

در سال ۱۳۶۱ جنگ تحمیلی هر روز شعله‏‌ورتر می‌شد و صدام رئیس دولت بعث عراق برای مانور سیاسی از برپایی کنفرانس غیرمتعهد‌ها سخن می‌گفت و از مدت‏ها قبل به کمک آمریکا بغداد را به زعم خود به دژ نفوذناپذیری تبدیل کرده و تبلیغات بسیار وسیعی به راه انداخته بود تا حدی که برای سران غیرمتعهد بنز‌های سفارشی‏‌اش را بر روی اتوبان‏‌های نوساز بغداد راه انداخت، خیلی خرج کرده بود. از یک طرف هم مدام، تبلیغ می‌کردند که ایران نمی‌تواند بغداد را ناامن کند. در این شرایط بود که سرهنگ خلبان عباس دوران برای جلوگیری از برگزاری کنفرانس سران غیرمتعهدها، بیستم تیرماه ۱۳۶۱ مأموریت یافت تا پایتخت عراق را ناامن کند.

روز ۳۰ تیرماه ۱۳۶۱ سه هواپیما که هر کدام دو سرنشین داشتند مأموریت یافتند روی بغداد عملیاتی انجام دهند. هدف آن‏ها بمباران پالایشگاه بغداد، نیروگاه اتمی بغداد و «پایگاه الرشید» یا ساختمان اجلاس در بغداد بود.

هواپیمای شماره یک: عباس دوران – منصور کاظمیان هواپیمای شماره دو: اسکندری – باقری هواپیمای شماره سه: توانگریان – خسروشاهی

ماجرای این مأموریت که خلبان عباس دوران در آن به شهادت رسید از زبان همکار و همراهش منصور کاظمیان خواندنی است:

وی می‌گوید: قبل از اینکه انجام این عملیات را به ما اعلام کنند عباس دوران به «امیدیه» رفته بود و قرار بود در صورتی که در «عملیات رمضان» نیاز شد، پرواز کند، زیرا نیروی زمینی ارتش در این عملیات نیاز به حمایت‏‌های هوانیروز داشت. در نتیجه دو روز قبل از شروع عملیات عباس دوران به ما ملحق شد و به ما توضیح دادند که به علت حساسیت ویژه، این عملیات با سه هواپیما انجام خواهد شد. «هواپیمای شماره ۱» من بودم و عباس دوران. «هواپیمای شماره ۲» محمود اسکندری بود و ناصر باقری و «هواپیمای شماره ۳»، توانگریان و خسروشاهی که البته قرار شده بود هواپیما‌های شماره ۱ و ۲ به عمق خاک عراق و شهر بغداد بروند و علاوه بر بمباران پالایشگاه «الدوره» دیوار صوتی این شهر را نیز بشکنند و هواپیمای شماره ۳ نزدیک مرز به عنوان پشتیبان و نیروی جایگزین مستقر شود تا در صورت بروز هرگونه مشکلی برای این دو هواپیما، عملیات را ادامه دهد.

ما به سمت بغداد پرواز کردیم. تقریباً ۱۵ کیلومتری بغداد بودیم که با دیوار آتش و پدافند دشمن روبه‏‌رو شدیم و در همین فاصله چند گلوله به هواپیمای ما اصابت کرد. وقتی این گلوله‏‌ها به هواپیمای ما اصابت کرد عباس به من گفت که چراغ موتور سمت راست روشن شده و ظاهراً موتور از کار افتاده است. به عباس گفتم چاره‏‌ای نیست و باید به عملیات ادامه دهیم. زیرا در آن شرایط اگر باز می‌گشتیم دوباره در دیوار آتش دشمن قرار می‌گرفتیم بنابراین به سمت جنوب شرقی شهر بغداد که پالایشگاه «الدوره» در آنجا بود ادامه مسیر دادیم و با این که پدافند دشمن بسیار قوی بود تمام بمب‏ها را روی این پالایشگاه تخلیه کردیم.

بعد از تخلیه بمب‏‌ها مسیری را ادامه دادیم که دقیقاً به سمت همان هتلی ختم می‌شد که قرار بود کنفرانس غیرمتعهد‌ها در آن برگزار شود.

زمانی که ما بمب‏‌ها را روی پالایشگاه الدوره می‌ریختیم آتش بی‌امان و شدید دشمن قطع نمی‌شد. در همان موقع بود که هواپیما مورد اصابت چند گلوله دیگر قرار گرفت و قسمت عقب آن به طور کلی از بین رفت.

وقتی به پشت سرم نگاه کردم پالایشگاه را دیدم که در آتش می‌سوزد. در آن لحظه بود که دیدم قسمت دم هواپیما تا وسط کابین از بین رفته و در آتش می‌سوزد. دیگر حتی فرصت نشد که به عباس این قضیه را بگویم و نمی‌دانم چطور شد که صندلی من به بیرون پرت شد.

درست نمی‌دانم، اما قبل از اینکه بخواهم به عباس بگویم که قسمت عقب هواپیما از بین رفته صندلی به بیرون پرت شده بود. نمی‌دانم آیا عباس بود که این کار را کرد (چون چند لحظه قبل از آن به شدت اصرار داشت که من هواپیما را ترک کنم). یا آتشی که در قسمت وسط کابین بود باعث این قضیه شده بود. در هر صورت چشمانم سیاهی رفت و دیگر هیچ چیز ندیدم. وقتی به هوش آمدم به عنوان اسیر در وزارت دفاع عراق بودم. بعد از دو ماه یک سرباز عراقی که نگهبان وزارت دفاع عراق بود به من گفت که هواپیمای شما را دیدم که آتش گرفته بود، یک چتر باز شد و بعد از چند ثانیه هواپیما به هتل محل برگزاری کنفرانس غیرمتعهد‌ها برخورد کرد. تازه فهمیدم عباس صندلی خودش را به بیرون پرت نکرده و پس از برخورد هواپیما با ساختمان هتل به شهادت رسیده است.

وقتی خبر شهادت عباس دوران را شنیدم به یاد صحبت‏های شب قبل از عملیات افتادم که به من گفت: «منصور جان اگر یک وقت هواپیما دچار مشکلی شد تو خودت را به بیرون پرت کن و منتظر من نمان، چون من باید در هواپیما بمانم و مأموریتم را به اتمام برسانم.»

کاظمیان درباره عملیات‏‌های مهمی که با عباس دوران انجام داده است، می‌گوید: من از سال ۱۳۶۰ که عباس دوران به همدان منتقل شده بود با او آشنا شدم و در عملیات‏های زیادی با او شرکت کردم که مهم‏ترین آن‌ها عملیات فتح‏‌المبین، عملیات بوشهر برای بمب‏‌باران اسکله‏‌های «البکر و الامیه» نزدیک بندر بصره و همچنین آخرین عملیات با هدف ناامن کردن شهر بغداد و به هم زدن کنفرانس غیرمتعهد‌ها بود.

عباس دوران بین همه معروف بود. ترس را هیچ‏گاه در وجود او ندیدم. سخت‏‌ترین مأموریت‏‌ها را قبول می‌کرد و به تنها چیزی که فکر می‏‌کرد هدف بود. حتی یادم هست در عملیات بمب‏‌باران اسکله‌های «البکر» و «الامیه» در نزدیکی بندر بصره، بنا به دلایلی قرار شد که عملیات به صورت نیمه کاره متوقف شود، ولی عباس دوران قبول نکرد و عملیات را به آخر رساند. او هیچ‏گاه در کابین صحبت نمی‌کرد و همیشه می‌گفت اگر از مسیر منحرف شدم و یا حالت نامتعادلی را مشاهده کردید آن وقت علاوه بر اینکه به من اعلام می‌کنید مواظب اطراف باشید.

منصور کاظمیان همزمان با شهادت عباس دوران به اسارت درآمد و پس از هشت سال و دو ماه اسارت، بیست و چهارم شهریور ۱۳۶۹ آزاد شد و به میهن اسلامی بازگشت.

ناامن نشان دادن بغداد تنها راه جلوگیری از برگزاری اجلاس سران غیرمتعهد‌ها

سرهنگ ناصر باقری دیگر همرزم عباس دوران می‌گوید: این عملیات از لحاظ سیاسی برای جمهوری اسلامی ایران بسیار مهم بود، (هر چند که تا کنون مهجور مانده است) اگر کنفرانس سران کشور‌های غیرمتعهد در بغداد برگزار می‌شد صدام به مدت هشت سال ریاست آن را به عهده می‌گرفت. جمهوری اسلامی ایران اعتراض شدید خود را با تحریم کنفرانس نشان داده بود، اما این امر کافی نبود و این کنفرانس نباید در بغداد برگزار می‌شد و ریاست آن به مدت هشت سال در دست صدام قرار می‌گرفت.

ایران از لحاظ سیاسی نتوانست مانع این امر شود و در نهایت متوسل به حربه نظامی شد. تنها راهی که می‌شد از برگزاری کنفرانس جلوگیری کرد ناامن نشان دادن شهر بغداد بود که صدام به امنیت آن خیلی افتخار می‌کرد. از سوی دیگر در آن زمان (سال ۱۳۶۱) ایران موشک دوربرد نداشت که بغداد را مورد هدف قرار دهد برای همین قرار شد این حرکت توسط هواپیما‌ها انجام شود. این عملیات در ردیف عملیات «حمله به h-۳» قرار دارد. (۱)

پیش از انجام عملیات به ما اعلام کرده بودند که درصد خطر این عملیات بالای ۸۵ درصد است. ۶ خلبان این سه هواپیمای (F-۴) نیز توسط ستاد کل انتخاب شده بودند. من با مرحوم اسکندری، شهید دوران با منصور کاظمیان و توانگریان و خسروشاهی خلبانان سه هواپیمای مذکور بودیم. در این بین من و اسکندری هر کدام ۶ بار بر فراز بغداد پرواز داشتیم، ولی شهید دوران اولین پرواز بود که بر فراز بغداد انجام می‌داد. علیرغم اینکه تا آن زمان دوران دارای بیشترین پرواز عملیاتی بود.

در این عملیات، نیت، زدن شهر بغداد و مناطق مسکونی نبود بلکه قرار بود با حمله به پالایشگاه «الدوره» بغداد و کوبیدن نقاط حساس آن و شکستن دیوار صوتی، فقط یک جو روانی و ترس ایجاد کنیم. از سوی دیگر پدافند دشمن هم خیلی قوی بود. از بدو ورود ما به خاک عراق با یک دیواره آتش روبرو شدیم که پدافند سبک آن‌ها ایجاد کرده بود. نزدیکی صبح بود که پدافند هوایی بغداد نیز ما را ردگیری کرد و ما در بین دو پدافند زمینی و هوایی قرار گرفتیم، به هر حال عملیات را ادامه دادیم و پالایشگاه را زدیم. در موقع رفتن، دوران که «لیدر» (سردسته) ما بود جلوی ما حرکت می‌کرد، اما پس از عملیات و موقع برگشت از سمت دیگر شهر بغداد هواپیمای من و اسکندری جلو بود و دوران و کاظمیان پشت سر ما بودند.

پدافند سبک عراق هواپیمای ما را که شماره دو بودیم زد و تنها یک گلوله در کابین خلبان منفجر شد، ولی در عین حال هواپیما به حرکت خود ادامه داد و فقط سرنشینان آن که من و اسکندری بودیم زخمی شدیم. در همین حین از هواپیمای شماره یک که دوران و کاظمیان در آن بودند اطلاع دادند که هواپیما را زدند.

اسکندری به آن‌ها گفت عیب ندارد ما را هم زده‏‌اند پشت سر ما بیایید. دوران در جواب گفت: موتور شماره دو آتش گرفته و ما نمی‌توانیم بیاییم.

اسکندری مجدداً گفت: اگر می‌توانید بیایید، وگرنه بپرید بیرون؛ که بعد از این گفت‏‌وگو دیگر جوابی از آن طرف نیامد و ما بالاخره با وجود آتش سنگین پدافند دشمن برگشتیم و در همدان به زمین نشستیم. بعد‌ها متوجه شدیم که در آن لحظه کاظمیان توسط دوران «Eject» (به بیرون پرتاب شده) و شهید دوران هم هواپیمای نیمه سوخته را به ساختمان هتل محل برگزاری کنفرانس کوبیده است.

صبح روز ۳۰ تیرماه ۱۳۶۱ خلبان شهید عباس دوران که در تعداد پرواز جنگی در نیروی هوایی رکورد داشت و عراق برای سرش جایزه تعیین کرده بود، پس از بمباران پالایشگاه بغداد هواپیما را که آتش گرفته بود به هتل محل برگزاری اجلاس سران غیرمتعهد‌ها کوبید و با شهادت خود، کاری کرد که اجلاس سران غیرمتعهد‌ها به علت فقدان امنیت در بغداد برگزار نشد. پیکر پاک شهید عباس دوران به همراه ۵۷۰ شهید دیگر در روز دوم مردادماه ۱۳۸۱ به خاک پاک میهن بازگشت.

۱- در عملیات حمله به «H_۳» جنگنده‌های نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران با یک حمله غافلگیرکننده تعداد زیادی از هواپیما‌های جنگی رژیم بعث عراق را از بین بردند. عراق این هواپیما‌ها را برای در امان ماندن از حملات تیزپروازان نیروی هوایی ارتش به منطقه‌ای در نزدیکی مرز اردن منتقل کرده بود و هیچگاه تصور نمی‌کرد ایران بتواند در یک منطقه دورافتاده عراق عملیاتی انجام بدهد.

منبع: ایسنا

انتهای پیام/

تاریخ‌سازی شهید عباس دوران در خاک عراق

منبع : باشگاه خبرنگاران جوان | " جذاب ترین " نقشی در تولید محتوای این مطلب ندارد، مطلب منتشر شده با ذکر منبع می باشد.
۳۱ تیر ۹۸ ، ۰۷:۳۱
مدیر سایت

انگلیس خبیث؛ منکوب «سید کاشی»

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، جواد نوائیان رودسری-تفاوتی نمی‌کرد که آیت‌ا... کاشانی کجا باشد، ایران، عراق یا لبنان، فرقی نمی‌کرد در سفر معنوی حج باشد یا در حال پاسخگویی به مسائل شرعی مردم؛ او در هر حال و در هر زمان، دشمن استعمار انگلیس بود؛ دشمنی آشتی‌ناپذیر که در لحظه‌لحظه عمر خود، دمی از مقابله و نبرد با دشمنان اسلام و انسانیت، دست بر نداشت. نگاهی به اوراق تاریخ، نشان می‌دهد که این رویه آیت‌ا... در تمام اقدامات او و در همه آن‌چه راکه برای سعادت و استقلال ملت ایران و امت اسلامی می‌خواست، جلوه‌گر بوده است.

انگلیس خبیث؛ منکوب «سید کاشی»


بیشتربخوانید: آیت الله کاشانی درباره تجدید رابطه با انگلستان چه نظری داشت؟+ تصاویر


در این نوشتار، برآنیم تا به مناسبت قیام ۳۰ تیر ۱۳۳۱ و روز بزرگداشت آیت‌ا... کاشانی که در رهبری این قیام، نقشی بی‌بدیل داشت، به وجوهی از زندگی سیاسی این عالم و مجتهد مبارز بپردازیم که در آن، ویژگی پرچمداری مبارزه با استعمار انگلیس، بیشتر به چشم می‌آید. آن مبارز نستوه، در قیام ۳۰ تیر، با قدرت وارد میدان شد و با کمک مردم، قوام‌السلطنه را که برای خاموش کردن بارقه استقلال طلبی ملت برای ملی کردن صنعت نفت، به میدان آمده بود، به زیر کشید و دکتر مصدق را دوباره به نخست وزیری رساند.

نخستین تقابل
نخستین تقابل آیت‌ا... کاشانی با استعمار انگلیس به دوران حضور و تحصیل وی در عراق باز می‌گردد؛ او در محضر علمایی همچون میرزای شیرازی و آخوند خراسانی علم آموخت و استعمارستیزی را در مکتب علمای مبارز شیعه فرا گرفت. دوران حضور آیت‌ا... کاشانی در عراق، مصادف با غلبه استعمار انگلیس، بر بخش‌های وسیعی از ممالک اسلامی بود؛ امپراتوری بزرگ عثمانی حال احتضار داشت و ایران محنت‌زده عصر قاجار نیز، در قحطی و مصیبت سراسری فرو رفته بود؛ تا جایی که افرادی مانند لرد کرزن، در پی مستعمره کردن این سرزمین باستانی و با فرهنگ بودند. آیت‌ا... کاشانی نخستین بار در مقابله نیرو‌های عثمانی با هجوم انگلیسی‌ها به جنوب عراق و محاصره بصره، حاضر شد. رشادت‌های او و دیگر علما و شیعیانی که برای بیرون کردن دشمن از مملکت اسلامی، کمر همت بسته بودند، باعث شد که ارتش بریتانیا، با آن همه کبکبه و دبدبه، در جنوب میان‌رودان زمین‌گیر شود.
قیام ۱۹۲۰.

اما مدتی نگذشت که ضعف و انحطاط «باب عالی» باعث شد که ارتش عثمانی مضمحل شود و انگلیس و فرانسه بخش بزرگی از مستملکات امپراتوری را اشغال کنند. نتیجه این مصیبت، تسخیر کامل عراق توسط انگلیسی‌ها و آغاز قیام بزرگ شیعیان جنوب این خطه، علیه استعمار بریتانیا بود. در رأس این قیام که با فتوای علمای شیعه، مانند شیخ‌الشریعه اصفهانی آغاز شد، مجتهدان جوانی همچون آیت‌ا... کاشانی حضور داشتند. ضربات سخت و سنگینی که شیعیان به اشغالگران وارد کردند، خشم انگلیسی‌ها را برانگیخت و هنگامی که توانستند قیام را با استفاده از برتری تجهیزات نظامی سرکوب کنند، آیت‌ا... کاشانی یکی از ۱۷ نفری بود که «کاکس»، حاکم نظامی عراق، تسلیم شدن و اعدام آن‌ها را شرط آتش‌بس اعلام کرد. با این حال، آیت‌ا... کاشانی توانست خود را به ایران برساند.

صریح با بازپرس انگلیسی
دومین تقابل جدی آیت‌ا... کاشانی با انگلیسی‌ها، پس از اشغال ایران در شهریور ۱۳۲۰ اتفاق افتاد. آن‌ها بلافاصله پس از ورود به ایران، مجتهد مبارزی را که در عراق، دمار از روزگارشان درآورده بود، بازداشت کردند. این بازداشت، ظاهراً توسط دولت ایران انجام شد؛ آن هم با اتهام مضحک «اقدام علیه استقلال و امنیت کشور و اقدام به نفع دشمنان مملکت»! دولت سهیلی این حکم را صادر و دولت ساعد آن را اجرا کرد.

طی این مدت، یک بار نیرو‌های انگلیسی به خانه آیت‌ا... کاشانی هجوم بردند، اما نتوانستند وی را دستگیر کنند. او پس از بازداشت، ۱۴ ماه را در حبس انفرادی زندان‌های اراک و کرمانشاه گذراند و در این مدت، تحت بازجویی قرار گرفت؛ در همین دوره بود که آن سخنان تاریخی را خطاب به بازپرس بی‌پروا و پُرروی انگلیسی بر زبان آورد؛ او به آیت‌ا... کاشانی نهیب زد که چرا بی‌اجازه نشسته است و آیت‌ا... پاسخ داد: «خیلی عجیب است، در کشور من بدون اجازه وارد شده‌ای و حال توقع داری که من از تو اجازه بگیرم؟ ... من اساساً با هر اجنبی که مخالف مصالح و استقلال مملکت ایران باشد، مخالفم؛ این اجنبی خواه روس باشد، خواه انگلیس یا آلمان یا آمریکا.» آن‌گاه با شجاعت کم‌نظیری گفت: «اگر در زندان شما بمیرم، برای شما ننگ ابدی خواهد بود و اگر از زندان شما بیرون آیم، کاری خواهم کرد که یک نفر انگلیسی در این مملکت باقی نماند.»

نهضت ملی شدن صنعت نفت
آزادی آیت‌ا... کاشانی از زندان، فصل جدیدی از تقابل او با استعمار انگلیس را رقم زد. وی به عنوان نماینده مردم تهران در مجلس شورای ملی انتخاب شد و در همین دوره بود که با صراحت بیشتری به بیان مظالم انگلیس و نقش آن در گرفتاری ملل شرق و به ویژه مسلمانان پرداخت. تمامی اعلامیه‌های آیت‌ا... کاشانی در دهه ۱۳۲۰، مشحون از رویکرد‌های ضداستعماری وی و به ویژه تقابل آشکار با استعمار بریتانیاست. او سرانجام با هدایت مردم در نهضت ملی شدن صنعت نفت، ضربه‌ای سنگین به منافع انگلیس در خاورمیانه وارد کرد. می‌دانیم که پیروزی ملت ایران در این نهضت، تأثیر شگرفی بر ملل استعمارزده سراسر دنیا داشت. آیت‌ا... کاشانی از هیچ فرصتی برای آگاه کردن مسلمانان، درخصوص رویکرد‌های استعماری بریتانیا، نمی‌گذشت. هنگامی که اواخر تابستان سال ۱۳۳۱، برای انجام فریضه حج راهی مکه شد، قصد داشت در صحرای عرفات برای حجاج سخنرانی کند؛ این اقدام که می‌توانست توفانی از خشم را علیه انگلیس برانگیزد، با مخالفت حکام سعودی، به انجام نرسید.

منبع: روزنامه خراسان

انتهای پیام/

منبع : باشگاه خبرنگاران جوان | " جذاب ترین " نقشی در تولید محتوای این مطلب ندارد، مطلب منتشر شده با ذکر منبع می باشد.
۳۱ تیر ۹۸ ، ۰۷:۳۱
مدیر سایت

۲ روایت جالب کافی از مرد جیب‌بر و حمال

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، ۳۰ تیرماه، سالروز درگذشت شیخ احمد کافی است. کافی از روحانیون و خطیبان معروف پیش از انقلاب بود که سخنرانی‌هایش معمولاً بسیار پرشور برگزار می‌شد. او بیش از ۲۰ مهدیه در شهر‌های مختلف ایران تأسیس کرد و اواخر سال ۱۳۴۷ با کمک‌های مردمی قطعه زمینی به مساحت ۴۰۰۰ متر در منطقه امیریه تهران خریداری و مهدیه تهران را تأسیس کرد.

۲ روایت جالب کافی از مرد جیب‌بر و حمال

نخستین گزارش ساواک علیه کافی در سال ۱۳۴۱ تهیه شد. شیخ احمد کافی در سحرگاه جمعه ۳۰ تیرماه ۱۳۵۷ بر اثر تصادف رانندگی به شکل مرموزی کشته شد. در این تصادف، یک کامیون ارتشی با ماشین پژویی که کافی سوار آن بود و شخصی به نام «عنابستانی» رانندگی آن را به عهده داشت، تصادف کرد. برادر احمد کافی از احتمال کشته‌شدن او در آمبولانس توسط عوامل ساواک سخن گفته است، اما پس از گذشت ۴۰ سال از انقلاب هنوز ابهاماتی در مرگ مشکوک شیخ احمد کافی وجود دارد. از نعمت‌الله نصیری «سومین رئیس سازمان امنیت و اطلاعات کشور (ساواک)» نقل شده است که طرح تصادف به دستور مستقیم محمدرضا پهلوی بوده است.

محمدمهدی جعفری «فعال سیاسی در دوره پهلوی» در کتاب خاطرات خود علت تصادف را انحراف خودروی حامل کافی به حاشیه جاده در اثر خواب‌آلودگی راننده عنوان می‌کند.

حالا ۴۱ سال پس از درگذشت او دو روایت معتبر از «کافی» را با هم مرور می‌کنیم:

پسر جیب‌بُر

«یک شب در تهران، جایی منبر رفته بودیم، شب جمعه بود و منبر آخرمان بود و احیا گرفته بودیم. از منبر پایین آمدیم، جمعیت هم خیلی بود، یک وقت دیدم یکی از این جوان‌ها، مو‌های سر فرفری و ریش تراشیده و پیراهن بی‌آستین و بازو‌ها هم خال کوبیده، یک هیکل لاتی و ... این هِی خودش را به من می‌مالید، مثل این که یک کاری دارد. گفتم: با من کاری دارید؟ گفت: حاج آقا (دیدم از بس گریه کرده چشم‌هایش باد کرده) می‌خواهم ۱۰ دقیقه خدمت شما شرفیاب بشوم. کجا بیایم؟ گفتم: فردا صبح بیا خانه ما.

صبح آمد؛ آنجا نشست، بنا کرد گریه کردن. گفتم: چیه داداش؟ گفت: حاج آقا این منبری که شما رفتی من را منقلب کرده است، اما در کار من یک گرفتاری هست که خوب نمی‌شوم. نمی‌دانم چکار کنم؟ این گرفتاری برطرف‌شدنی نیست. گفتم: چرا داداش؟ گفت: من یک شغل بدی داشتم حالا نمی‌دانم چکار کنم؟ گفت: من جیب‌بُر بودم. از این گدابازی‌ها هم در نیاوردم که پنج تومان و ۱۰ تومان جیب‌بری کنم؛ ده، پانزده قلم جیب‌بری کردم. ۱۰، ۱۵ هزار تومان و ۷، ۸ هزار تومان و این‌ها که تا مدتی احتیاج نداشتم و آنقدر هم زرنگ بوده‌ام با اینکه اینقدر جیب‌ها را این‌طوری بریدم یک دفعه هم مچم باز نشده است و گیر نیفتادم، ولی دیشب این منبر تو من را گیر انداخت، مرا پایبند کرده، آمدم بپرسم که چکار کنم؟ گفتم: تا آن یک ریال آخر مال مردم را باید پس بدهی، توبه مال مردم بردن، مال مردم پس دادن است، الهی العفو گفتن نیست یا صاحب‌الزمان نیست. توبه مال مردم خوردن، مال مردم دادن است. گفت: حالا ندارم بدهم. گفتم: باید بروی طرف را از خودت راضی کنی و به او بگویی کم‌کم کار می‌کنم پس می‌دهم یا از من بگذر. گفت: حاج آقا بیا یک آقایی در حق من بکن. گفتم: چیه؟ گفت: این مردم به تو محبت و لطف و علاقه دارند، حرفت را گوش می‌کنند، بیا یک جوانی را از سر دو راهی نجات بده، ... گفتم: باشد.

نشستیم داخل ماشین و آمدیم از اول بازار شروع کردیم، رفتیم مغازه اولی ... به صاحب مغازه گفتم: این (پسر جیب‌بر) اقرار می‌کند که فلان وقت اینقدر جیب شما را بریده، نه چک از او داری نه سفته و نه می‌دانی کی بوده، یک منبر عوضش کرده می‌خواهد آدم بشود. یا از او بگذر یا مهلت بده کار کند، کم کم پول شما را بدهد. مغازه‌دار گفت: خوب چقدر بود؟ یادت است؟ جیب‌بر هم گفت: بله مثلاً ۸ هزار و اینقدر.

مغازه‌دار دست کرد در جیبش، دو تا صدی هم در آورد به او داد، گفت: خوب تو حالا می‌خواهی توبه کنی، پول هم می‌خواهی که خرج کنی! (عقل را ببینید، انسانیت را ببینید، ۲۰۰ تومان پول نیست، اما ببین با آدمی که می‌خواهد خوب شود، چطور برخورد می‌کند، این چه اثری در دل این می‌گذارد، مسلمان‌ها یاد بگیرید، متدین‌ها یاد بگیرد، این طور زیر بال بد‌ها را بگیرید و خوب کنید.) دو تا ۱۰۰ تومانی هم در آورد و بوسش هم کرد و تشویقش هم کرد و گفت بفرما ما از پولمان گذشتیم. دکان دومی و سومی رفتیم، بعضی‌ها همین طور گذشتند و بعضی هم همین طور چند قدمی طولش دادند؛ خلاصه تا نزدیک ظهر کار‌ها تمام شد. گفتم: خوب الحمدلله دیگر خیالت راحت شد. کاری دیگر با ما نداری؟ گفت:حاج آقا، یک کار دیگر هم دارم، یک نفر دیگر مانده. گفتم: کیه؟ گفت: خودت هستی و از من راضی شو. گفت: هر دوی چراغ‌های ماشین شما را خودم باز کرده بودم. گفت با اینکه من چیز کوچک نمی‌دزدیدم، ولی آن شب خیلی بی‌پول شده بودم. گفتم: خیلی خوب، ما هم از تو گذشتیم.

الان یک شغل مختصری دارد. به جان امام زمان (عج) قسم، اول ظهر که می‌شود، مؤذن که می‌گوید: «الله اکبر» با اینکه کارش طوری است که یک مشت مشتری سر ظهر به او می‌خورد (کار خوراکی و فروش خوراکی)، ولی تمام زندگی را پرده می‌کشد، می‌رود مسجد نماز بخواند.»

مرد حمال

«یک شب داشتم می‌رفتم مجلس، یکی از رفقای اهل علم به من مراجعه کرد. گفت که برادرم از شهر رامسر برایم نوشته که فلان کس در فلان محله می‌نشیند و حمال است. این ۲۰ تا گونی برنج را از این سرا به آن سرا برده. در این هوای گرم و عرق‌ریز، دو تومان به او داده‌اند. این وقتی دو تومان را گرفته و از کاروانسرا بیرون آمده، دیده یک بچه‌ای چند بلیت دستش گرفته و می‌گوید هر کس می‌خواهد دو تومان بدهد یک ساعت دیگر که قرعه‌کشی می‌کنند، سی‌هزار تومان به او بدهند، بیاید از من بلیت بگیرد. این حمال هم باور کرده، آمده پیش این بچه که تو را به خدا این دو تومان من را بگیر. همان بلیتی که سی هزار تومانی هست به من بده. این بچه هم خیلی زرنگ بوده. یک خرده بلیت‌ها را بالا و پایین کرده، گفته بیا این یکی را بگیر.

یک وقت رادیو اعلام کرده قرعه کشی کردند، اتفاقاً به شماره بلیت این حمال سی‌هزار تومان در آمده است. یک دفعه این حمال تا فهمیده که برنده شده، کوله‌پشتی را زمین گذاشته، کت پاره‌اش را هم روی آن گذاشته، کلاه نمدی‌اش هم گذاشته روی آن، کفش پاره‌اش را هم گذاشته روی اینها؛ همه را آتش زده و گفته:‌ای فقیری برو دنبال کارت که ثروت آمد،‌ای بیچارگی برو دنبال کارت که دوران پول و سرمایه‌داری آمد.

بعد دویده بانک که سی هزار تومان بدهید، گفتند: چه سی هزار تومانی را؟ گفته من یک بلیت خریدم توی رادیو اعلام کرده سی هزار تومان بردی. گفتند که شما باید بلیت را بیاوری اینجا، ما شماره‌اش را تطبیق کنیم با شماره برنده‌ها، بعد اگر ببینیم که راست هست، بیست و نه هزار و نهصد و نود تومانش را ما مالیات برداریم، ۱۰ تومان هم به تو بدهیم، عکس تو را هم همه جا بیندازیم که سی هزار تومان به تو داده‌ایم. یک وقت این بیچاره (حمال) متوجه شده که بلیت، داخل جیب کُتش بوده و آتش زده.»

منبع: ایسنا

انتهای پیام/

روزی که کافی با یک «جیب‌بر» همراه شد

منبع : باشگاه خبرنگاران جوان | " جذاب ترین " نقشی در تولید محتوای این مطلب ندارد، مطلب منتشر شده با ذکر منبع می باشد.
۳۱ تیر ۹۸ ، ۰۷:۳۱
مدیر سایت

برداشت گندم از مزارع « قَهْدریجان »

گروه عکس الف،   3980430152

پس از بارش‌های مطلوب امسال، کشت گندم بار دیگر در اکثر مناطق استان اصفهان رونق گرفته است. این روزها کشاورزان قهدریجانی در حال درو کردن گندم‌های خود هستند./ فارس

منبع : جامعه خبری تحلیلی الف | " جذاب ترین " نقشی در تولید محتوای این مطلب ندارد، مطلب منتشر شده با ذکر منبع می باشد.
۳۱ تیر ۹۸ ، ۰۷:۰۰
مدیر سایت
با عنایت به اینکه سایت «جذاب ترین» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع مطلب و کاربران است. (قانون تجارت الکترونیک) «جذاب ترین» نقشی در تولید محتوای خبری ندارد و مطالب این سایت، بازنشر اخبار پایگاه‌های معتبر خبری است.