تلویزیون را روشن میکنید. شبکه یک مسابقه آشپزی پخش میکند. [علیرغم اینکه هیچ بار آموزشی ندارد، به یکی از شرکتکنندگان هم توهین میکنند] در همین مسابقه، شرکتکنندگان از درون فلان یخچال، ماست فلان را برداشته و با سس مایونز فلان مخلوط کرده و... . شبکه دو، یک مجری چهره، که در دستش تبلت فلان است مشغول چرخاندن گردونه قرعهکشی فلان فروشگاه است، که فلان خودروی چینی را هدیه میدهد... شبکهی سه، بین دونیمه فوتبال است که مجری از فرد سلبریتی دعوت میکند تا علاوه بر بررسی نیمه اول، به تبلیغ «ستاره، فلان، مربع» بپردازد... شبکهای دیگر، یک مدرس کنکوری را میبینیم که با صدای زیبا و سوار بر موتورسیکلت بهصورت تکچرخ، یک تست را حل کرده و کل پکیج را با نرخ کل بودجه آموزشوپرورش به فروش میرساند... با تعویض شبکه، به شبکهای جدیدتر میرسیم که رسالتش خنده است، در اتمام برنامه بعد از بازگشتن از کانادا (!) فلان اپراتور و ستاره فلان مربع، جایزه خود را تقدیم به میهمان برنامه میکند... در شبکهی آخر و قبل از خاموش کردن جعبهی جادویی، مجری آن شبکه از شما میخواهد که عدد ۱ را به فلان سامانه ارسال کنید تا با پرداخت روزانه ۵۰۰ تومان، از فلان تیم حمایت کنید...
آیا منطق این برنامهها همان «لاتاری» نیست؟
تنها تفاوت لاتاری در کشورهای دیگر و این قمارخانه رسانه ملی در آن است که مؤسسات لاتاری در غرب، معمولاً با فروش بلیتهای یکدلاری به مشتریان، کل مبلغ جمعآوریشده را پس از کسر مالیات و چند درصد سود و پورسانت مؤسسات و شاید هم یکی دو درصد برای خیریهها، بقیه مبلغ را به «تنها» برنده لاتاری میدهند، حال فکرش را کنید چندین صد هزارتا چند میلیون نفر شرکت میکنند، اما در این قمارخانهها فقط یک یا چند ۲۰۶ به برندهها میدهند و باقی مبلغ، که گاهی بالغبر چند میلیارد میشود به جیب اسپانسر برنامه تلویزیونی میرود!
برای یافتن چرایی گرایش مردم به این نوع بختآزمایی، باید جامعه را ملاحظه کرد. آنهم نه در سطح چندین واحد کارشناسی ارشد جامعهشناسی، چون در این اوضاع بد اجتماعی که امیدواری در جامعه رنگباخته است و آینده، یکچیز محال برای بسیاری است، روح شانس و تقدیرگرایی در افراد رونق میگیرد. پس روحیه تلاش و کوشش که حال خدشهدار شده، برای ساختن زندگی بهتر چه میشود؟ رسانهای قدرتمند همانند تلویزیون، با تشویش اذهان عمومی و بسیاری اثر روحی و روانی موجب گراییدن مردم به تنبلی و عدم تحرک اجتماعی شده است. کسی که برنده میشود را "خوشبخت و خوششانس" مینامند و چندین هزار نفر بازنده [یعنی برنده نشده] را "بدشانس و بداقبال".
یک سؤال، آیا حق من شما و فرزندانمان از رسانه ملی این است که بهپای اینهمه خزعبلات بنشینیم؟ نمیشود که بهجای اینها چند برنامه آموزشی، فرهنگی و هنری ساخت که در پویایی جامعه مثمر ثمر باشد؟ رسانهای که امروزه ما را به یاد آن لطیفهای میاندازد که از طرف پرسیدند: کدام برنامه تلویزیونی را دوست دارید؟ طرف پاسخ داد: پیامهای بازرگانی [همان تبلیغات] چراکه بین آنها، سریال نیز پخش میشود...
طبق گفته بسیاری از تهیهکنندگان سیما، هزینه نجومی تبلیغات، مستقیماً وارد چرخهی سیما نمیشود و شاید هم حقداریم که مدافع سخن رئیس صداوسیما باشیم که از کمبود بودجه مینالد. البته خدا را شکر که برای بودجهی سال بعد افزایش بودجه صداوسیما را شاهد هستیم؛ اما باید به این توجه شود که خرید برنامههای تلویزیونی که با قیمتهای ثانیهای و بسیار هنگفت صورت میگیرد، یک بازی باخت باخت است. اینکه صداوسیما کسری بودجه دارد یا نه بماند و اینکه دولت بودجه کافی به آن اختصاص میدهد یا نه، بازهم بماند و حتی بماند، اینکه دولت به علت اختلاف با صداوسیما بر سر آن سریال [سریال پربیننده و مخاطب پسند]، بودجه صداوسیما را گروگان نگه میدارد یا نه؛ اما این روند نهاد ملی، بسیار غلط است و هم مصرفکننده را متضرر میکند و هم تولیدکننده را و وقتی این وضعیت ایجاد شد، کشور و ملت ضرر میکنند و دودش، هم به چشم مردم میرود و هم مسائل پیش روی دولت را بیشتر و پیچیدهتر میکند.
منبع: فارس
منبع : جامعه خبری تحلیلی الف | " جذاب ترین " نقشی در تولید محتوای این مطلب ندارد، مطلب منتشر شده با ذکر منبع می باشد.